برای سرنگونی اقتصاد آمریکا لازم نیست اقتصادی به همان میزان قدرتمند داشته باشیم. اقتصاد آمریکا به سدی میماند که ترکهایی برداشته است؛ اگر بتوانیم با چند ابزار ساده، رخنهای یا ترکی را بازتر کنیم کل اقتصاد آمریکا در مدتی کوتاه فرومیپاشد.
هموارگی کسری تجاری آمریکا
تراز تجاری (یا خالص صادرات یا بهقول اقتصادخوانها NX) در آمریکا مدتهاست که سیر قهقرایی دارد و منفی است، ضمن اینکه این منفی بودن طی ۴۶ سال گذشته (از ۱۹۷۵م) همواره فزاینده بوده است. مطابق آخرین آمار، فقط در ماه آگوست ۲۰۲۱ این تراز منفی مرز ۹۲ میلیارد دلار را درنوردید.
میدانیم یکی از پیآمدهای این «منفی بودن دائمی» این است که همواره میزان ارزی که آمریکا برای واردات میپردازد، بیش از ارزی است که از صادرات کسب میکند، سؤال این است؛ مگر امکان دارد!؟ اصلاً هزاران میلیارد دلار ارز افزودۀ تجمعی طی سالیان را از کجا تأمین کرده است؟ پاسخ روشن است: از امکان منحصربهفرد انتشار پول جهانروا: دلار؛ امکانی که تنهاوتنها در اختیار ایالات متحده است، درواقع این امکان برای آمریکا وجود دارد که درحدود و بهنسبت معتنابهی بدون نظارت و بدون داشتن پشتوانۀ خاص، دلار منتشر کند، و بهواسطۀ پرداخت آن دلارها، کالا و خدمت وارد کند!
دلارهای مبادلهای
فرض کنید بنگاه تجاری ایرانی از یک کمپانی کوبایی نخ میخرد و وارد کشور میکند، به کمپانی کوبایی چه بپردازد؟ ریال؟ به درد طرف کوبایی نمیخورد؛ چون نمیتواند با ریال با دیگران معامله کند؛ پزو؟ تأمینش برای طرف ایرانی بهسختی امکان دارد. برای حل این مشکل، و پارهای مشکلات دیگر، لااقل از ابتدای قرن نوزدهم و طی ۱۲ دهه، پونداسترلینگ بریتانیا بهعنوان «ارز مرجع و جهانروا» در بازارهای جهانی مطرح بود؛ که در پی افول آفتاب این امپراطوری پیر در نیمۀ اول قرن بیستم با دلار آمریکا جایگزین شد.
حالا اینطور است که آمریکا (تنها مرجع رسمی انتشار ارز جهانروا) باید به دو طرف ایرانی و کوبایی قدری دلار بدهد، تا مبادلاتشان را با سهولت پی بگیرند؛ اما ایالات متحده، این ارزها را مجانی در اختیار کسی قرار نمیدهد! بلکه تنها بهازای دریافت کالا یا خدمت حاضر به پرداخت دلار خواهد شد.
با همین منطق ساده، اکنون در دنیا مقادیر زیادی «دلار مبادلهای» وجود دارد که با همین مکانیزم به آمریکا امکان میدهد بدون پرداخت عوض لازم، کالا و خدمت دریافت کند. البته مکانیزمهای دیگری نیز هست، که از آنها عبور میکنیم، مثل اندوختههای دلاری بانکهای مرکزی جهان، بهعنوان ذخیرۀ ارزش و پشتوانۀ پولهای ملی، حالا عجالتاً این را داشته باشید.
یادی از گذشته
هنگام عقد پیمان «برتن وودز» در ۱۹۴۴ میلادی (زمان تغییر ارز جهانروا از پوند انگلیس به دلار آمریکا) یکی از تعهدات آمریکا این بود که هر کشوری که یک دلار به این کشور بپردازد، بهاندازۀ معینی (یکسیوپنجم اونس) طلا تحویل بگیرد، یعنی اینطور جا افتاد که هرچه دلار داشته باشید، بهمیزان معینی طلا بهعنوان پشتوانهاش وجود دارد اما این رابطه بین دلار و طلا را ــ بهدلایلی که مفصل است ــ ریچارد نیکسون (رئیسجمهور وقت آمریکا) در ابتدای دهۀ ۱۹۷۰ (همان دههای که تراز تجاری آمریکا سیر منفیاش را آغاز کرد) از هم گسست؛ و جالب اینکه هیچ کشوری متعرض او نشد! اما خورشید دلار در همان دهه رو به افول گذاشت، و میرفت تا امپراطوری دلار برچیده شود. سیاسیون آمریکا، با محوریت هنری آلفرد کیسینجر (وزیر خارجۀ وقت) با طرحی جالب از سقوط دلار جلوگیری کردند: بهازای پیمان با چند خانوادۀ سلطنتی در خاورمیانه و تعهد به بقای آنان، آمریکاییها این مزیت را دریافت کردند که نفت در بازار جهانی تنها بهدلار فروش برود؛ عقدی که تا هماکنون، بهرهبری سعودیها پابرجاست، و نفت در بازارهای جهانی با دلار «مبادله» میشود، بنابراین هرگاه موجودیت دلار به خطر بیفتد، یک راه خوب برای کنترل شرایط، افزایش قیمت جهانی نفت است! این مکانیزم به زرادخانۀ دلار (فدرال رزرو) اجازه میدهد بهاندازۀ افزایش نیاز بازار جهانی نفت، دلار مبادلهای منتشر کند.
پاشنۀ آشیل
این مکانیزم بهصورت سنتی، و البته با هژمون و تهدید آمریکا طی حدود نیم سدۀ اخیر همواره برقرار بوده است. اگر مسئولان کشوری تلاش کنند راهی غیر از این بپیمایند (مثل شلتاق صدام نگونبخت، که اعلام کرد میخواهد نفت را بهیورو بفروشد) سر سالم بهدر نمیبرند، سر اغلب سردمداران کشورها درد نمیکند که با این نظمونسق قلدر دربیفتند.
اما اکنون سربند فشار حداکثری اقتصادی آمریکا بر ایران (که عنایت دارید منطقاً دیگر نمیتواند افزاینده باشد و خشاب تحریمکننده را از گلولههای جنگی خالی کرده و بهاذعان رؤسای جمهور ادوار آمریکا بیش از این هرچه میچکانند مشقی و تبلیغاتی است) یک امکان بیسابقه برای ایران و چند کشور دیگر فراهم شده است: «فروش نفت بهیوآن یا یک ارز پرکاربرد دیگر در مبادلات بینالمللی».
کمتر کسی است که نداند قدرت اقتصادی آمریکا رو به افول است، دیربازی است قرمقرم فروپاشی، از درون خود آمریکا بلند شده است. اختلافات داخلی این کشور در انتخابات گذشته و همچنین متأثر از کرونا به اوج رسید طوریکه تشت رسوایی این استیتهای سنجاقشده، کاملاً و در ملأعام برافتاد. در ابعاد خارجی، کشوری که تا سه دهه پیشتر به هرکجا اراده میکرد لشگر میکشید و کنفیکونش میکرد، اکنون ضمن اینکه از رتقوفتق اختلافات داخلی عاجز مانده است، از رویارویی با کشورهای جنگزدهای همچون سوریه نیز احتراز میکند، و حتی منفعلانه و با فضاحت و بیآبرویی از افغانستان و عراق و سایر کشورهای منطقه در حال عقبگرد و واپسنشینی است؛ پاسخ حملۀ بیسابقه به عینالاسد را نمیدهد، ولو سطوت و مهابت و هیمنهاش بهکلی فروبریزد؛ دست از حمایت عربستان و اسرائیل برمیدارد، تا جایی که این یکی سربند خروج «پاتریوت» های آمریکایی صلحطلب شده است و بهسوی ایران دست دوستی دراز میکند، و دیگری حتی جرئت مینگذاری و حملۀ کور به نفتکشهای لبنانی حامل سوخت یا سرشاخ شدن با باریکۀ مظلوم و کمبضاعت غزه را هم ندارد، اینها همانها هستند که تا اندکی پیشتر اردوگاهاردوگاه پیش چشم افسران سازمان ملل آدم میکشتند و کسی را یارای تعرض و خردهگیری یا حتی واخواهی از اعمال سبعانۀ آنان نبود.
فروپاشی ایالات متحده اکنون متوقف به یک «تلنگر دلاری» است.
چنانچه ایران:
اعلام کند که فروش نفت را تنها به «یوآن» ـ یا هر ارزی دیگر جز دلار ـ انجام خواهد داد،
و
تلویحاً (و حتی نه تصریحاً) کنسرسیومی متشکل از کشورهای تحریمشده یا در تقابل با آمریکا مانند چین، روسیه، ونزوئلا، سوریه، لبنان، کوبا و چند کشور دیگر تشکیل دهد (چیزی شبیه پیمان شانگهای) و به مبادله با آنان با همان ارز مذکور بپردازد،
اولاً در تأمین مایحتاجش بهمراتب دستی برتر از شریطۀ بایکوت امروزی خواهد داشت؛ و ثانیاً دلار آمریکا بهسرعت تقاضای مبادلهایاش در سطح جهان را از دست خواهد داد و سیل دلارهای سرگردان بهسوی آمریکا روانه خواهد شد، و درنتیجه یک ابرتورم بیسابقه را به این کشور تحمیل خواهد کرد، که قاعدتاً فراتر از توان مردم آمریکا در موقف شکنندۀ فعلی است. در این وعاء، ایالات متحده در یک دو راهی دشوار قرار خواهد گرفت: جنگ (که در مقطع حساس کنونی توانش را ندارد)، یا فروپاشی.
با این سراشیبی که آمریکا در آن قرار گرفته است، این فروپاشی بهاصطلاح «دیر یا زود دارد، اما سوختوسوز ندارد»؛ در اینکه دقیقاً اکنون موقعش است یا خیر، باید بررسی دقیقتری صورت پذیرد، و البته نیازمند بررسی تبعات آن بر نظام اقتصادی ایران نیز هست. اما:
اولاً پیشدستی و خطشکنی ایران در پیش انداختن این اجل محتوم موضوعیت دارد،
و ثانیاً سنجیدن گامبهگام این نظریه (در سطوحی پایینتر از برنامۀ فوقآمده) مسیر معقول نیل به موفقیت است.
یاد گفتوگویی از «عمران نزار حسین» (امام جماعت اندیشمند سازمان ملل) که در همین پرونده، در خبرگزاری تسنیم میزبانش بودیم بهخیر، پنج سال پیش در پیامی به رهبر فرزانۀ انقلاب گفت: "فقط ایران جرئت میکند جهان را از «گوانتاناموی پولی» نجات دهد"! پیامی که سه ماه بعدتر، در دیدار آقا با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با کلیدواژۀ محوری «نجات از جادوی پولی و مالی دشمن» پاسخی درخور و متین یافت.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/
نظر شما